کد مطلب:193911 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:203

اسلام آوردن عثمان بن مظعون
عثمان بن مظعون [1] یكی از اصحاب شایسته پیامبر بود كه امروزه قبر او در



[ صفحه 89]



قبرستان بقیع زیارتگاه است.

عثمان ماجرای اسلام آوردن خود را چنین تعریف می كند: «در مكه بودم. روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مرا دیدند و به من فرمودند: عثمان نمی خواهی ایمان بیاوری؟ گفتم: نه. روز دیگر رسول خدا همان جمله را تكرار فرمودند و هم چنان جواب منفی دادم. چندین بار این كار رسول خدا تكرار شد، تا این كه روزی نزد ابوطالب رفتم و گفتم: این برادر زاده ات دست بردار نیست. آن قدر به من گفت ایمان بیاور كه دیگر خجالت می كشم. ابوطالب به من گفت: عثمان، او سعادت دنیا و آخرت را به تو پیشنهاد كرده است».

ایمان عثمان بن مظعون ابتدا از روی شرم و حیا بود، اما كم كم ایمان در او مستقر شد و از جمله ی اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گردید و به جایی رسید كه پیامبر اكرم بعد از وفات عثمان بر پیكر مباركش بوسه زد [2] و این خود نشانه ی بزرگواری عثمان است.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بنابر وظیفه ای كه داشتند، در راه تبلیغ دین اسلام انواع ابتلائات را تحمل می كردند و این نمازی كه مسلمانان امروزه می خوانند نتیجه زجر و زحمات آن حضرت است. خدای متعال می فرماید: «لقد كان لكم فی رسول الله أسوة [3] ؛ قطعا برای شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقی نیكو است». مؤمنان باید اخلاق رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را سرمشق قرار دهند. باید دیگران را به اعمال نیك و پسندیده تشویق كنند، ولو این كه



[ صفحه 90]



سال ها طول بكشد تا سخنانشان تأثیر لازم را بگذارد. تمام آفرینش از بركت وجود پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم آفریده شده است. خدای متعال چون می خواست بر پیامبر خود لباس آفرینش بپوشاند، حضرت آدم و حوا را خلق كرد و تمام ابنای بشر به طفیل وجود مقدس رسول اكرم و خاندان او صلوات الله علیهم اجمعین آفریده شدند. آنگاه همین پیامبر كه این چنین نزد خداوند متعال مقرب است این گونه مورد آزمایش قرار می گیرد. چرا؟ این آیه شریفه جواب را می دهد: «لیهلك من هلك عن بینة و یحیی من حی عن بینة [4] ؛ تا كسی كه [باید] هلاك شود، با دلیلی روشن هلاك گردد، و كسی كه [باید] زنده شود، با دلیلی واضح زنده بماند.» مؤمنان وظیفه دارند اصول و فروع دین را به دیگران برسانند و چه خوب است از زن و بچه خودشان آغاز كنند و در مراحل بعدی همسایه، هم شاگردی، دوست و آشنا را تا جایی كه می توانند و صدایشان می رسد، به تقوا و راستی فراخوانند ولو به واسطه رادیو، تلویزیون، كتاب و اینترنت. این مسئله بسیار مهم و جدی است و باید در این راه استقامت كرد؛ زیرا اسلام با همین استقامت ها ماندگار شد. باید واجبات و مستحبات را به مردم رسانید، ولو آنها بگویند نمی خواهیم. این چیزی از وظیفه مؤمنان نمی كاهد؛ چرا كه اگر نگویند، فردای قیامت همین شخص كه می گوید نمی خواهم بشنوم، در محضر خدا دلیل می آورد كه به من گفته نشد. بنابراین، باید در راه تبلیغ پیام خدا استقامت كنیم. آیا پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم نمی دانستند این مشركان علی رغم كوشش های ایشان ایمان نمی آورند؟ می دانستند، اما دست از تلاش برنداشتند. عده ای می گویند: وظیفه ی نبوت پیامبر چنین اقتضا می كرده است! اما این استدلال عوامانه است به این دلیل كه خصایص النبی در كتاب های مختلف آمده است: صاحب شرایع [5] آنها را تا پانزده



[ صفحه 91]



خصلت [6] ذكر كرده، و صاحب جواهر [7] نیز، این خصایص را در جواهر الكلام [8] آورده است. همچنین علمای دیگری در كتاب های خود به این خصایص اشاره كرده اند، اما هیچ یك از آن بزرگواران به این مسئله اشاره نكرده اند. اصل نیز همین است كه هر چه از خصایص آن حضرت نباشد. مشمول حكم این آیه می شود و باید از سوی مؤمنان سرمشق قرار گیرد. «لقد كان لكم فی رسول الله أسوة حسنة» [9] یعنی «تأسوا برسول الله، اقتدوا به؛ ای مؤمنان، هر چه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم انجام می دهند شما نیز باید انجام دهید» البته، بعضی چیزها از ویژگی های آن حضرت است و فقط بر آن حضرت واجب بوده كه با عنوان خصایص النبی از آنها یاد شده است. اما غیر از این موارد، قول و فعل پیامبر اكرم لازم الاتباع است و «عرض النفس علی القبائل» نیز یكی از كارهای آن حضرت است كه باید سرمشق پیروان آن حضرت قرار گیرد.

ایشان دو بار با قبیله های عرب گفت و گو داشتند، بار اول آنجا بود كه احكام و مسائل اسلام را برای آنها نقل می كردند، و بار دوم هنگامی بود كه مشركان در كمین آن حضرت نشسته بودند و منتظر فرصتی برای كشتن ایشان بودند. این گفت و گوی دوم، هم در مكه و هم در مدینه اتفاق افتاد. پیامبر نیز به دنبال این تصمیم مشركان، از قبیله های عرب خواستند تا از ایشان دفاع كنند.



[ صفحه 92]




[1] عثمان بن مظعون بن حبيب بن وهب الجمحي، صحابي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، قبل از اسلام از حكماي عرب بود. وي سيزدهمين مردي است كه اسلام آورد و دوبار به حبشه مهاجرت نموده، در جنگ بدر حاضر شد و به سال دوم هجري درگذشت. پس از بازگشت از حبشه در پناه وليد بن مغيره وارد مكه گرديد و از آزار دشمن در امان بود. اما با چشمان خود مي ديد كه ساير مسلمانان در آزار و زير شكنجه قريش به سر مي بردند و سخت ناراحت بود. لذا از وليد خواست كه در مجمعي عمومي اعلام كند كه از اين لحظه به بعد عثمان ديگر در پناه او نيست تا او نيز مانند ديگر مسلمانان باشد. وليد نيز اعلام كرد كه از اين لحظه به بعد عثمان بن مظعون در پناه من نيست. عثمان نيز با صداي بلند گفت، تصديق مي كنم چيزي نگذشت كه شاعر و سخنور معروف عرب «لبيد» بر آن جمع وارد شد و شروع به خواندن قصيده معروف خود نمود: «ألاكل شي ء ما خلا الله باطل؛ هر موجودي جز خدا پوچ و بي اساس است». عثمان با صداي بلند گفت: «راست گفتي». لبيد مصراع دوم را خواند «و كل نعيم لا محالة زائل؛ تمام نعمت هاي الهي ناپايدار است». عثمان بر آشفت و گفت اشتباه مي كني، نعمت هاي سراي ديگر ناپايدار نيست. اعتراض عثمان، بر لبيد گران آمد و گفت اي قريش، وضع شما عوض شده است. اين فرد كيست؟ يك نفر از حضار گفت: اين ابله از آيين ما بيرون رفته و از شخصي مثل خودش پيروي مي كند. گوش به سخن او نده. سپس برخاست و سيلي محكمي به صورت او نواخت. و چهره او را سياه كرد. وليد بن مغيره گفت: اگر در پناه من باقي مي ماندي هرگز چنين آسيبي به تو نمي رسيد. عثمان گفت: در پناه خداي بزرگ هستم، وليد گفت، حاضرم بار ديگر به تو پناه دهم. گفت: هرگز نخواهم پذيرفت. (لغت نامه دهخدا؛ فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام، ص 135 و 136 ).

[2] مستدرك الوسائل، ج 2، ص 337.

[3] احزاب، آيه 21.

[4] انفال، آيه 42.

[5] نجم الدين ابوالقاسم جعفر بن حسين بن يحيي بن هذلي حلي، معروف به محقق حلي (676 - 602 ق) از فحول علماي اماميه در قرن هفتم و معاصر خواجه نصير طوسي بوده است. از شاگردان پدر و جد خود و نيز سيد فخار بن معد موسوي و سيد ابن زهره بوده است. از آثار وي مي توان استحباب التياسر لاهل العراق، تلخيص الفهرست، شرائع الاسلام في مسائل الحلال و الحرام و نهج الوصول الي علم الاصول را نام برد (ريحانة الادب ج 5، ص 231 و 236؛ لغت نامه دهخدا).

[6] شرائع الاسلام، ج 2، ص 319 و 320.

[7] محمد حسن بن باقر شريف اصفهاني (م: 1264 يا 1268 ق) از فحول علماي اماميه از شاگردان سيد جواد عاملي صاحب مصباح الكرامه، شيخ جعفر كاشف الغطاء و پسرش شيخ موسي كاشف الغطاء مي باشد نسبت كتاب معروف وي (جواهر الكلام في شرح شرائع الاسلام) به فقه جعفري، مانند نسبت بحارالانوار مجلسي است به اخبار اهل بيت عليهم السلام. او در اين كتاب فروع فقه را به همراه ادله آنها آورده است. تأليف اين كتاب شريف بيشتر از سي سال به طول انجاميده است (ريحانة الادب ج 3، ص 357 و 358).

[8] جواهر الكلام، ج 29، ص 21.

[9] احزاب، آيه 21.